مسافر کوچولوی مامان و بابا

اولین حرکات نی نی جیگیلی

1392/10/18 18:49
نویسنده : مامان و بابا
470 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عشق مامان و باباقلب

قربون اون پاهای کوشولوت بشم من الهی

عزیزکم راستش رو بخوای  تاریخ 92/10/9 وقتی توی مطب دکتر منتظر بودم که نوبتم بشه یهو یه حرکت حس کردم....یهو میخکوب شدم....چشام گرد شد و ناخوآگاه نیشم باز شدنیشخند

چنان ذوقی کردم که نگو....نی نی کوشولوی من داشت حرکت میکرد....حرکتش هم یه جورایی مثه حرکت ماهی توی شکم بود....درسته که خیلی کوتاه بود ولی اون لحظه چنان حس شعفی بهم دست داد که هیچ رقمه نمیشه توصیفش کردقلب....ساعت رو که نگاه کردم17:50 بود.

ولی هنوز صددرصد مطمئن نبودم که جیگر مامانی داره لگد میزنه......با خودم گفتم اگه دوباره تکرار شد پس دیگه باید مطمئن بشم نی نی جونم بزرگ شده و داره اظهار وجود میکنه...اون موقع 15هفته و 2روزت بود.

خلاصه تا فردا شب هنوز خبری ازت نبود....منم پکر شدم که حتما توهم زدممتفکر.....پای کامپیوتر نشسته بودم که ساعت22:43 بازم همونجوری تکون خوردی.

 اینقده ذوق زده شدم که یهویی پیرهنم رو زدم بالا که ببینم میتونم چیزی ببینم....ولی نگو قندعسلم رو ترسوندم.ابله

خلاصه دیگه آروم شدی و خبری ازت نشد تا.....!

18 دیماه که وقتی ساعت 1:40نیمه شب رفتم دراز بکشم بخوابم نی نی شیطونم  چندتا ضربه زد....ایندفعه دیگه جم نخوردم آروم به بابایی گفتم داری لگد میزنی،بابایی هم هی ذوق میکرد و قربون صدقه ات میرفت.

ولی ایندفعه دیگه ضربه هات با سری قبل کاملا فرق داشت ....مثه اینکه یکی آروم با انگشت به شکمم بکوبه...........ووووووووووش من قربون اون ورجه وورجهات بشم الهی.

بعد اونروز اکثر مواقع ضرباتت رو حس میکنم....نمیدونی که چه لذتی میبرم.

ولی هنوز اونقدا محکم لگد نمیزنی که بابایی هم بتونه ببینه.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

خاله سمی
25 دی 92 13:01
عزیزم...خدا رو شکرررررررررررررر.. ایشالا همیشه حسهای زیبا رو به مامانی بدی و خوشحالش کنی.. مامانی خیلی دوستت داره میدونی که..........پس هیچ وقت نگرانش نکن و تند وتند لگد بزن...
خاله شیرین
5 بهمن 92 19:22
الهی فدای تکونات بشم من مامانی رو حس میکنم واقعا لحظات خوبی هستشششششششششششششششششششششششششش