مسافر کوچولوی مامان و بابا

امروز هم بیهوده پایان یافت چون روزهای خالی پیشین فردا نمیدانم چه خواهم کرد با این دل بشکسته ی غمگین ...

خوشگل مامان و بابا: امروز (27خرداد92) رفتیم بازار و این لباسای خوشگل رو برات خریدیم راستش دیروز یهو هوس کردم برم لباس بچگونه بخرم کلی مغازه ها رو رفتیم ولی  آخرش به بابایی گفتم بیخیال بیا برگردیم یه وقت دیگه میخریم....یهو از کنار یه مغازه رد شدیم و یه حسی منو کشوند  تو مغازه و این لباسا رو دیدم و خوشم اومد...امیدوارم نفس مامان هم دوستشون داشته باشه. ووووووووووووووش که چه جیگری بشی تو این لباسا ...

عزیزکم اولین بار که همراه بابایی رفتم مشهد(اردیبهشت91) واست اولین خرید رو انجام دادم،البته روز آخر بود و میخواستیم برگردیم و من با عجله  این لباس رو واست خریدم.....ولی نمیدونی چقده ذوق کردم.....همش تو نی نی کوچولوم رو تو این لباس تصور میکردم. ...