مسافر کوچولوی مامان و بابا

زیباترین هدیه خدا

قلبقلبقلبدخترم شیرین تر از شهد و عسل

دخترم صد شعر نو،یکصدغزل

دخترم زیباترین رنگین کمان

آفتابِ روشن این آسمان

دخترم یک عالمه مهر و وفا

پُرترین پیمانه ی جود و سخا

دخترم گلدان گلهای بهار

دانه ی یاقوت زیبای انار

دخترم بر درد بی درمان شفا

یک مَلک در ظاهری انسان نما

دخترم الماس انگشتر نشین

شاهکاری نیست زیباتر از این

دخترم یک قبله تصویر دعا

محرم الاسرار تقدیر خدا

دخترم پیغمبر فرزانگی

مرحم و درمانگر مستانگی

دخترم شیواترین شعر خدا

واژه چین محفل سِرِ لقا

دخترم در مهربانی تا خدا

کشتی لطف خدا را ناخداقلبقلبقلب

مهربون ترین همسر و بابای عالم روزت مبارک.

دخـتــَــر کـه بــاشی میـدونـی اَوّلــــیـن عِشــق زنـدگیـتــ پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مُحکــَم تــَریـن پَنــآهگــاه دنیــآ آغــوش گــَرم پـــِدرتـه دخـتــَــر کـه بــآشی میـدونـی مــَردانــه تـَریـن دستــی کـه مـیتونی تو دستـِـت بگیـــری و دیگـه اَز هـــیچی نَتــَرسی دســــتای گَرم وَ مِهـــــرَبون پـــِدرتـه هَر کـجای دنیـا هم بـــاشی چه بـاشه چـه نبــاشه قَویتــریـن فِرشتــه ی نِگهبـــان پـــِدرته   بگذار یک بار دیگر بگویم که مرد همیشه محبوب من چقدر "دوستت دارم" و در تنگاتنگ آغوش امن "تو" چه لذتی از زن بودنم میبرم! محمودم خودت بهتر از همه میدونی که چقدر دوس...
23 ارديبهشت 1393

دخملی در هفته 34

همه کس مامان و بابا سلام بالاخره امروز سونو شدم و دخمل خوشگلم رو دیدم...اول رفتیم پیش دکتر که معاینه کرد و خدا رو شکر همه چی خوب و نرمال بود بعد من اصرار کردم که واسم سونو بنویسه که ببینم خانم کوچولوم الان چقده وزن گرفته. خلاصه بعد حدود3ساعت معطلی توی مرکز سونوگرافی نوبت من شد...البته تو هم از این همه یه جا نشستن مامانی حسابی حوصله ات سر رفته بود و هی ورجه وورجه میکردی. نفسم اینقده خوشگل بودی وقتی خانم دکتر صورتت رو نشون داد دلم غش رفت واست...درسته که سیاه و سفید بود و خیلی مشخص نبود ولی مامانی با دیدن همینا هم کلی ذوق میکنه. راستی خانم طلا وزنش خداروشکر نرمال بود ...وقتی بابایی وزنت رو دید کلی ازت تشکر کرد که آبرومون رو خریدی ...
20 ارديبهشت 1393

نوروز1393

سلام نفسم مامان و بابا امسال نوروز واسه من و بابایی حال و هوای دیگه ای داشت چون بهترین و باارزش ترین عیدی رو از خدا گرفته بودیم....دخترم تو که هستی انگار دنیا مال ماست...نمیتونم اوج خوشحالیمون رو توصیف کنم بابایی همش داره سال دیگه رو تصور میکنه که خانم طلا بغلمونه و زندگی شیرینمون رو شیرین تر میکنه.   خورشید خانم امسال سیزده بدر هوا بارونی بود جوری که نشد زیاد بیرون بمونیم...ولی میدونی من چی گفتم؟؟؟ گفتم که سال دیگه که مهرسانا خانم باشه هوا آفتابی و و دلپذیره...آخه خورشید خانم تو بغل مامان و باباس. دخترم دارم لحظه شماری میکنم واسه اون روزا که تو باشی و با شیطنت و شیرین زبونیات دلبری کنی از همه. ...
20 فروردين 1393

مسافرت

پاره تن بابا و مامان سلام اینروزا فکرم حسابی مشغوله،آخه واسه تعطیلات نوروز ما همیشه میریم شاهین شهر خونه بابابزرگ ولی امسال که خانم طلا مهمون دلم مامان شده تصمیم گیری یه مقدار سخت شده بود،سر دوراهی رفتن یا نرفتن مونده بودیم تا اینکه پیش دکترم رفتم. خانم دکتر گفت که مشکلی نیست و واسه اینکه خیالمون راحت تر بشه بهتره یه سونو قبلش برم. سونو رفتم و نمیدونی وقتی تورو دیدم که داشتی ورجه وورجه میکردی چقده خوشحال شدم...الان دخترم 25هفته و 2روزشه و وزنش هم 780گرمه. ای من به فدای دختر خوشگلم بشم،خداروشکر مشکلی نبود و وزنت هم نرمال بود. ولی مامان همچنان استرس داره تا الان هزاربار ازت قول گرفتم که مواظب خودت باشی و سفت و محکم بچسبی به ماما...
19 اسفند 1392

مهرسانا خورشید تابان زندگی ما

سلام دختر عزیزم بعد از مدتی که سرم شلوغ بود و وقت نشد وبلاگت رو بروز کنم امروز تصمیم گرفتم دست بکار بشم،امیدوارم مامانی رو ببخشی خانم طلا. دخملی حتما میدونی که تصمیم من و بابا واسه اسمت چیه،آخه هرروز تو رو با این اسم صدا میزنیم،من و بابا واسه اسم معیارای زیادی مدنظرمون بود مثلا اینکه حتما اسم اصیل ایرانی باشه،زیبا و خوش آهنگ باشه ،خیلی قدیمی نباشه ومعنی قشنگی داشته باشه و از همه مهمتر دوست داشتم که اگه نی نی پسر بود اول اسمش با اول اسم مامان و اگه دختر بود با اول اسم بابا شروع بشه. خدا خواست و نی نی جیگیلی ما دخملی بود...خلاصه تصمیم نهایی ما شد: "مهرسانا "  من و بابا هردو عاشق اسمت هستیم،امیدوار...
19 بهمن 1392

نی نی جیگیلی دخملیه.....

دخمل خوشگل مامان و بابا سلام امروز همه رو حسابی سوپرایز کردی....فدات بشم که مثه مامان و بابا سوپرایز دوست داری. بالاخره بعد کلی انتظار امروز قرار شد بریم واسه سونو آنومالی و همزمان هم جنسیت نی نی صددرصد مشخص بشه. وقتی رفتم واسه سونو به آقای دکتر گفتم که اجازه بده بابایی هم پیشمون باشه....از اونجا که خداروشکر همش دکترای مهربون به تور نی نی ما میخورن گفت مشکلی نیست...بابایی هم دوربین گوشی رو آماده کرد واسه فیلم گرفتن از مانیتور. همینجوری که آقای دکتر داشت همه اعضای بدن خوشگلتو نشونمون میداد بابایی هم فیلم میگرفت. ستون فقرات ،پاها و دستای کوشولوت،قلب که وقتی طپش رو دیدم انگار دنیا رو بهم دادن....اینقده خوشگل داشتی تکون میخوردی&nbs...
23 دی 1392

اولین حرکات نی نی جیگیلی

سلام عشق مامان و بابا قربون اون پاهای کوشولوت بشم من الهی عزیزکم راستش رو بخوای  تاریخ 92/10/9 وقتی توی مطب دکتر منتظر بودم که نوبتم بشه یهو یه حرکت حس کردم....یهو میخکوب شدم....چشام گرد شد و ناخوآگاه نیشم باز شد چنان ذوقی کردم که نگو....نی نی کوشولوی من داشت حرکت میکرد....حرکتش هم یه جورایی مثه حرکت ماهی توی شکم بود....درسته که خیلی کوتاه بود ولی اون لحظه چنان حس شعفی بهم دست داد که هیچ رقمه نمیشه توصیفش کرد ....ساعت رو که نگاه کردم17:50 بود. ولی هنوز صددرصد مطمئن نبودم که جیگر مامانی داره لگد میزنه......با خودم گفتم اگه دوباره تکرار شد پس دیگه باید مطمئن بشم نی نی جونم بزرگ شده و داره اظهار وجود میکنه...اون موقع 15هفته و ...
18 دی 1392

نی نی خردادی ما

کودکان خردادی خود را اینگونه بشناسید: آیا یک متولد خردادی اطراف‌تان می‌شناسید؟ دست بر قضا او فرزند خود شما نیست؟ شاید هم خواهرزاده یا برادرزاده‌ای است که به شدت دوستش دارید. به هر حال اصلا بعید نیست اگر یک کودک خردادی دوست داشتنی دوروبرتان باشد. اگر با چنین بچه‌ای نسبت نزدیکی دارید،  به خصوص اگر والدین او هستید باید بدانید این بچه‌ها در كل برای راحتی و آسایش آمده‌اند و همواره طالب خوشی هستند. هر چند در عین حال بچه‌های زبر و زرنگی نیستند و همه خواسته‌های‌شان را در اوج آرامش و بدون هیچ عجله‌ای پیش می‌برند. این بچه‌ها به محض این‌که به دنیا می‌آیند دوست دارند بخ...
5 دی 1392

یلدای 3نفره ما

فسقلی خوشگل مامان و بابا سلام امسال یلدای ما 3 نفره بود.....من ،بابایی و یه نی نی خوشگل به امید خدا نی نیمون سال دیگه یلدا حدود6ماهشه.........قبون هندونه کوچولومون بشم من الهی راستش من و بابایی چون صب از خونه  بابا جون برگشتیم اصلا وقت نشد واسه یلدا تدارک ببینیم.......بابایی زود رفت انار و هندونه گرفت........منم یه تزیین کوشولو کردم و یلدا رو 3نفره جشن گرفتیم.....کلی هم عکس گرفتیم. بابایی چنان با حس عروسکه رو بغل میکرد مثه اینکه نی نی واقعی خودمونه این یه نمای کوچولو از یلدای ما: ...
1 دی 1392