مسافر کوچولوی مامان و بابا

نی نی خردادی ما

کودکان خردادی خود را اینگونه بشناسید: آیا یک متولد خردادی اطراف‌تان می‌شناسید؟ دست بر قضا او فرزند خود شما نیست؟ شاید هم خواهرزاده یا برادرزاده‌ای است که به شدت دوستش دارید. به هر حال اصلا بعید نیست اگر یک کودک خردادی دوست داشتنی دوروبرتان باشد. اگر با چنین بچه‌ای نسبت نزدیکی دارید،  به خصوص اگر والدین او هستید باید بدانید این بچه‌ها در كل برای راحتی و آسایش آمده‌اند و همواره طالب خوشی هستند. هر چند در عین حال بچه‌های زبر و زرنگی نیستند و همه خواسته‌های‌شان را در اوج آرامش و بدون هیچ عجله‌ای پیش می‌برند. این بچه‌ها به محض این‌که به دنیا می‌آیند دوست دارند بخ...
5 دی 1392

یلدای 3نفره ما

فسقلی خوشگل مامان و بابا سلام امسال یلدای ما 3 نفره بود.....من ،بابایی و یه نی نی خوشگل به امید خدا نی نیمون سال دیگه یلدا حدود6ماهشه.........قبون هندونه کوچولومون بشم من الهی راستش من و بابایی چون صب از خونه  بابا جون برگشتیم اصلا وقت نشد واسه یلدا تدارک ببینیم.......بابایی زود رفت انار و هندونه گرفت........منم یه تزیین کوشولو کردم و یلدا رو 3نفره جشن گرفتیم.....کلی هم عکس گرفتیم. بابایی چنان با حس عروسکه رو بغل میکرد مثه اینکه نی نی واقعی خودمونه این یه نمای کوچولو از یلدای ما: ...
1 دی 1392

اولین سوغاتی بابایی

قندعسل مامان و بابا سلام بالاخره بعد 3ماه به همه گفتیم که یه فرشته معصوم مهمونمون شده .......همه هم کلی خوشحال و ذوق زده شدن این اتفاقات رو با جزییات توی دفتر خاطراتت ثبت کردم ولی کلیاتش رو هم اینجا مینویسم عزیزکم جونم واست بگه که تصمیم بابایی این شد که منو با خودش نبره اصفهان آخه همش نگران حال نی نی کوشولومون بود منم کلی غصه ام شد  ولی فقط بخاطر سلامتی جگرگوشه ام قبول کردم بابایی اونجا که رسید با گذاشتن کلیپی که از عکسای جشن سوپرایز شدنش درست کرده بودم همه رو غافلگیر کرد....میگفت که همه کلی خوشحال شدن و تبریک گفتن....البته بعدش هم با من تماس گرفتن و خوشحالیشون رو ابراز کردند. خلاصه یه بار سنگین از رو دوش دوتامون برداشته ش...
29 آذر 1392

پایان انتظار:سونو ان تی

جیگر مامان و بابا سلام نمیدونی چقده لحظه شماری میکردم واسه امروز....هرروز تقویم رو ورق میزدم و روزها رو میشمردم آخه قرار بود بعد سونو  و اینکه از سلامت نی نی  خوشگلم مطمئن شدیم اومدنت رو به همه اعلام کنیم.....راستشو بخوای اول قرار بود که بذاریم تا جنسیتت هم مشخص بشه و بعد بگم ولی برنامه عمه بهناز جلو افتاد و وقتی میخوایم بریم اونجا  خبر اومدنت رو به همه میگیم.... اینجا هم دل تو دلم نیست که هرچه زودتر آخر هفته بشه که برم خونه بابابزرگ و  به خانواده خودم هم بگم....حتما همه حسابی خوشحال میشن اول رفتم آز خون دادم و بعد هم منتظر شدم که نوبت سونو بشه...بابایی هم مرخصی ساعتی گرفت و اومد پیشم....حدود1ساعت  و حتی بیشت...
17 آذر 1392

دوراهی: رفتن یا موندن؟؟؟

سلام عزیزکم امروز میخوام  دعبات کنم آخه فسقلی تو چرا اینقده خودتو واسه مامان و بابا لوس میکنی ها؟؟؟؟؟؟؟؟ البته مامانی دست پیش میکشه که پس نیافته اصن تو بیا مامانی رو دعبا کن.....دیروز یهو از صب پاشدم به گردگیری و تمیزکاری و شستن و خلاصه....  آخه روز تعطیل بود گفتم خونه رو نظافت کنم . این وسط بابایی هم خیلی بهم کمک کرد همه کارای سنگین رو انجام میداد .....خلاصه چندین ساعت یه بند سرپا بودم..... هر چه بابایی هم میگفت بیا یه استراحت به خودت بده بعد برو سراغ بقیه من میگفتم چیزی نمونده الان تمومه بالاخره به زور بابایی مجبورم کرد که بشینم سرجام       چشمتون روز بد نبینه صب که میخواستم از خواب...
9 آذر 1392

زیباترین ملودی

سلام همه دلخوشی مامان و بابا بالاخره انتظار به پایان رسید و امروز زیباترین موسیقی زندگیم رو شنیدم     صدای تپش قلب فرشته کوچولوم که واسم زیباترین لحظه زندگیم شد.         امروز همراه بابایی رفتیم دکتر...از قبل قرار بود که سونو رو بریم جایی دیگه انجام بدیم که بابایی هم اون لحظه پیشم باشه...ولی لحظه آخر بابایی اینقده دچار استرس شد که ازم خواست همینجا پیش دکتر سونو انجام بدم  و تکلیف قلب تو نی نی کوچولم مشخص بشه. میگفت طاقت ندارم بازم 1-2ساعت منتظر بمونم دوست دارم هرچه زودتر خیالم راحت بشه.....منم چون بی صبرانه منتظر دیدن اظهار وجود تو کنجد مامان رو صفحه مانیتور و شنیدن ص...
11 آبان 1392

شیرین ترین انتظار

شنیدن صدای قلب کسی که دوستش داری زیباترین موسیقی دنیاست، پاره تنم بی صبرانه منتظر اون لحظه ام که صدای قلبت حک بشه توی تمام وجودم.                       چقده اینروزا دیر میگذره،الان یه هفته گذشته، باید یه هفته دیگه صبر کنم ولی من و بابایی هردو بیتاب و هرروز داریم روزشماری و لحظه شماری میکنیم، من همش به بابایی میگم که میدونم نی نی کوشولومون دلمون رو شاد میکنه،الان احتمالا باید اندازه یه عدس باشی خوشگل مامان، ولی بابایی همش میگه لوبیا کوچولو      &nb...
3 آبان 1392