اولین سوغاتی بابایی
قندعسل مامان و بابا سلام بالاخره بعد 3ماه به همه گفتیم که یه فرشته معصوم مهمونمون شده .......همه هم کلی خوشحال و ذوق زده شدن این اتفاقات رو با جزییات توی دفتر خاطراتت ثبت کردم ولی کلیاتش رو هم اینجا مینویسم عزیزکم جونم واست بگه که تصمیم بابایی این شد که منو با خودش نبره اصفهان آخه همش نگران حال نی نی کوشولومون بود منم کلی غصه ام شد ولی فقط بخاطر سلامتی جگرگوشه ام قبول کردم بابایی اونجا که رسید با گذاشتن کلیپی که از عکسای جشن سوپرایز شدنش درست کرده بودم همه رو غافلگیر کرد....میگفت که همه کلی خوشحال شدن و تبریک گفتن....البته بعدش هم با من تماس گرفتن و خوشحالیشون رو ابراز کردند. خلاصه یه بار سنگین از رو دوش دوتامون برداشته ش...